خوانسار شهر من

شهری در حصار کوهساران

خوانسار شهر من

شهری در حصار کوهساران

خوانسار شهر من
آخرین نظرات

تور یکروزه عیادت از دوست

کامران میرمحمدی | شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۴ ق.ظ

با سلام خدمت کلیه دوستان مجازی خودم

مدت زمانی است که یکی از دوستان عزیزمان در

بستر بیماری به سر میبرند

((حاج اسدالله اورعی مدیر وبلاگ پرمحتوای

مردمان رباط))

مطمئنم همه ما نگران این دوست عزیزمان هستیم و رد نگرانیمان در وبلاگهای برخی دوستان و

در وبلاگ خود ایشان هویداست

بر خود وظیفه دانستم به جهت عیادت از این عزیز که ضمن دوستی با ما حق زیادی بر همه ما نیز دارد و

مدیون سلامتی از دست رفته اش به جهت جانبازی

در هشت سال دفاع مقدس هستیم ، برنامه ای ترتیب دهم تا دیداری از این عزیز بزرگوار داشته باشیم تا هم

ما شاهد روند بهبودی ایشان باشیم هم دوست

عزیزمان روحیه ای مضاعف برای مبارزه با بیماری پیدا

کنند .

با توجه به اینکه روز تعطیل به نظرم روز خوبی باشد ، چنانچه دوستان موافقند روز جمعه آینده نهم اسفندماه برنامه عیادت از ایشان را ترتیب دهیم .

به همین منظور با اجازه دوستان در نظر دارم هماهنگی های لازم را در این خصوص به صورت زیر انجام دهم :

تاریخ حرکت از خوانسار : نهم اسفند ماه 92

تاریخ برگشت از تهران : پس از اتمام عیادت در همانروز

ساعت حرکت از خوانسار : 6 صبح

از دوستان عزیزی که تمایل به این موضوع دارند خواهشمندم تلفن همراه خود را بصورت پیام خصوصی

در وبلاگ بنده قرار دهند تا هماهنگی لازم در این خصوص با آنها انجام پذیرد .

در پایان خواهشمندم در نظر داشته باشید که این یک برنامه دوستانه و صرفا یک برنامه عیادت از دوست

میباشد و صرفا دوستانیکه تمایل قلبی به این امر دارند پیش قدم شوند .

ارادتمند همگی دوستان

کامران میرمحمدی

 

 

نظرات  (۱۹)

آفرین...یعنیا با همه وجودم دمتون گرم...دارم ذیق مرگ میشم.....
ووی چیشی.....
من که پایه ام. اساسی.
یعنیا دارم پرواز میکنم. دارم اوج زیبایی مهر رو میبینم.واقعا که .هم میخواستید اشک منو دربیارید.
پاسخ:
وای
یعنی بالاخره ما میفهمیم زندونی کیه ؟!
حالا از زندون بهتون مرخصی میدند ؟!
از زیر سلولم یه دونه راه زدم به بیرون . زندون ما خیلی ول و بی صاحبه من یه روز بیام بیرون و برم کسی نمیفهمه.بالباس مبدل میام....
ما یه دو واحد بازیگری پاس کردیم بزرگوار
پاسخ:
پس زیادم زندونی نیستیدا  :)
سلام
کاربسیار خوب و ارزشمندی است
خیلی دوست دارم باتون بیام
اگه جور شد هماهنگ میکنم توی راه منم سوار کنید
شایدم اومدم خونسار باهم بریم ...!
:)
من جی با خودون ببردین ...
پاسخ:
حتما
اگرم میگفتید نمیام حتما میبردمتون به زور
بی شما هرگز
با سلام خدمت شما دوست عزیز. کار شما خیلی زیبا و انسانیه. واقعا از ته دل مایلم توی اینکار شرکت کنم اما مطمئن نیستم بتونم. اگر قطعی تونستم بیام بهتون اطلاع میدم تا سه شنبه. شرمنده. اگه نشد بیام سلام گرم منو خدمت ایشون ابلاغ کنید. خدا شفا بده ایشونو
پاسخ:
ممنونم
ولی بدون شما خیلی لطفش کم میشه
اگر مشکل خاصی نداشتید سعی کنید همراهمون باشید
عالی عالی...
واقعا فکر خوبی کردید...
امیدوارم دوستان بتونند شرکت کنند و روحیه‌ای به این دوستمون بدید. و البته با شناختی که از ایشون دارم مطمئنم خودشون روحیه بالایی دارند...
پاسخ:
شما نمیاید ؟
سلام کامران جان

متاسفانه من امکان حضور ندارم و روز جمعه اصفهان هستم.
البته من تقریباً از طریق یکی از دوستان با ایشان به صورت غیر مستقیم در ارتباط هستم.
کار شما و زندانی که جرقه اول را زدید بی نظیر است. ای کاش آنهایی که به اینترنت . فضای مجازی گیر می دهند به این حرکت معنوی نگاه می کردند.
در هر صورت اگه شرایط فراهم شد و رفتید سلام مرا نیز برسانید. 
ایشان در ذیل مطلبی که در وبلاگ پاتخت در مورد ایشان نوشته بودم متنی احساسی را ارسال کرده اند که بسیار زیباست. 
از خدامند منان طلب شفای عاجل و تمام جانبازان که به گردن همه ما حق ئتذند را دارم.
امیدوارم این حرکت آغازی بر راهی زیبا باشد.
پاسخ:
سلام دوست عزیزم
افتخار همراهی شما را از دست دادیم ولی همچنان در قلب ما و عزیز دل مایید
موفق باشید
سلام دوست گرامی
هنوز دوستانی هستند که یاران دفاع مقدس را فراموش نکردند
از جمله جنابعالی من از طرف خودم از شما تشکر میکنم فقط غذر موجه دارم
چون راهم دور است نمیتونم در خدمت شما باشم
خدانگهدار
پاسخ:
سلام دوست عزیزم
همین که دلتان با ماست برای ما کافیست
پاینده باشید
آقا اسدالله ورمال!!!!!!!!! دارنده سرت هوار گننده :))
  • نگاه ونشان
  • سلام
    به شما حسودیم شد وسریعا و دراین مرحله تصمیم گرفتم نام وبلاگ اتیم را معرفی نمایم تا احتملا بخاطر حضور شما وبلاگ نویسا نریختن تو فضا واین اسمو اشغال نکردند رو بهتون اطلاع بدم (نام ونشان)=(اسدالله اورعی )....
    من در طول عرایضم عرض کردم که ((اینا همه حرف عیر مرتبط با موضوع شما را گفتم تا بدانی .....))
    خب این احساس زنونه که میگه .....بله روانشاسیه اما ایا بنظر شما روانشناختی همه بشر در همه اوقات یکسانست به عبارتی کدام روانشاسی که ایدئولوژیش مثلا اسلامست با کسیکه روانشناس با پایه دینی مثلا کمونیستسیت یکی است خب شما از من سوالی داشتید ومنهم با این سوال مسیر ادامه بحث را بنحو دیگری مدیریت میکنیم
    چطور ممکنه یک روانشناس بدون در نظر گرفته فاکتور عقیده هرفرد  وصرفا با اعتقاد خودش نظریه صادر کند انهم برای عمومیت مردم وقتی من با باریار هیچ مناسبت دینی ندارم چطور میتوانم مبانی روانشناسیش را بپذیرم البته این به این معنا نیست که جبهه گیری در کار باشد مطالعه ازاد است اما فقط برای قوت بخشیدن به ایمان وعقیده ات نه برای تغییر ان .
    البته هرگاه کره زمین خالی از منابع فکری خوب شده هور هوری مذاهب با دژروانشناسان معروف وارد کارزار میشوند بارها علوم انسانی مورد هتک حرمت برخی از سفسطه جویان روانشناس شده گاهی روانشناسان وظیفه خود میداند که ابتدا تفکرات مردم را خالی از هر عقیده کنند وسپس یورش ببرند دروغ گوئی امر تقبح شده ایست چه زن وچه مرد هر دینی این مورد را مینکوهد اما علت استفاده از آن را میتوان به موقعیت فرد دانست که در این صورت برای دروغ گفتن بین زن ومرد تفاوتی نیست این یعنی برای راست گفتن هیچ ابزاری غیر از راست گفتن نیاز نیست وزن ومرد ایرانی این مورد را بخوبی مانند باریارا میفهمند .پس مقتضیات دروغ وبعدهم پوزش از انرا تولید میکند .
    چطور بود هم عرض شمایم یا ......
    پاسخ:
    آقای اورعی عزیز
    6 بار خوندمش ولی منظورتون رو نفهمیدم
    بیسوادی منو ببخشید لطفا
  • نگاه ونشان
  • سلام بر طلایه طلائیه

    سلام بر مردان طلائی طلائیه

    سلام بر رهروان طلا صفت طلائیه دوست

    یا مسبب الاسباب

    با اقای حاج ابراهیم غضنفری صحبت تلفنی داشتم قرار شد که خاطره مربوط به شب عملیات خیبر ونحوه شهادت شهید سر افرازمان اقای غلامعلی سمیعیان راکه امروز مصادف با سالروز ان میباشد  مکتوب نموده وبه سه وبلاگ ارزشی واژه بیدار،خوانسار بلاگ وپاتخت هاما ارسال کنیم تا بدین ترتیب دژمستحکم اتحاد وبلاگیان خوانسار مزین بنام شهدا ومقاوم در برابر نا ملایمات باشند اما قضا وقدر کار دیگری کرد ونگاه ونشان بطور یکجانبه در یک بحران فرهنگی تصمیم دیگری اتخاذ نمود قبلا از این بابت از حاج ابراهیم وسه وبلاگ محترم خوانساری عذر خواهی میکنم .

    تقدیم به همه شهیدان

    شهیدی  که ابرویش را شکستم

    خیلی وقتا میشد که توی بازی فوتبال نمیتونست توپو از من بگذراند از این بابت یه کل کل حسابی بین نگاه ونشان (اسدالله اورعی و شهید عزیز غلامعلی سمیعیان )سایه اندخته بود تا اینکه یه روزی دیگه جریان گل کردو یه مشاجره ای صورت گرفت من میدونستم ومیدیم که نباید بهش نزدیک بشم چون نیرو وقوای جسمیش از من بیشتر وقویتر بود .

    محل بازیمون فتحآبه بود هرکسی با وسیله ویا پیاده میاومد انجا بازی میکرد، اونروز غلام با الاغشون اومده بود سفید رنگ خیلی الاغ قبراقی بود .بعداز بازی مثل همیشه وقتیکه درگیری مون بالا گرفت من سعی کردم تا دم در خونمون با هاش در نیفتم پس از طی مسیر فتحابه تا دم در خونه  ارام بودم ولی بمجرد اینکه رسیدم دم محل یه سنگ ورداشتمو سوت کردم به طرفش اقا سنگ خورد به ابروی سمت راستش ،بد جوری شکست خون فواره زد اهالی ریختن جلو با دستمال بستن تا از خونریزی جلو گیری شد .بطور خلاصه این شکستگی بیاد گار روی ابروی غلام ماند تا یکی دوماه مونده به عملیات خیبر من به جبهه اعزام شدم طبق روال رفتم گردان امام حسین به فرماندهی شهید حاج محمد قوچانی بعداز ظهر بود وقتی به گروهان ابوالفضل به فرماندهی شهید شیرازی معرفی شدم دیگه خستگیم نمیذاشت  که کاری غیر از خواب رو انتخاب کنم .توی استراحت کامل دیدم یه سر صدای خنده میاد چشمامو وا کردم دیدم بر بچه های بیدهندی مثل اقا مصطفای سمیعیانی وشهید عباسعلی سمیعیانی ومحمد جواد امینی وشهید غلامعلی سمیعیان ضمن خوردن چای لیوان پلاستیک قرمز رنگ معروف جنگ مرا متوجه خودشون کردند باور کنید اولین کاری که صورت گرفت جهد من وشهید غلام برای بغل کردن هم دیگه بود وقتی پریدیم تو بغل همدیگه من خیلی گریه کردم چرا که ........خب فبلا وهمین بالا براتون نقل کردم چه اتفاقی افتاده بود .

    سریع برم سر اصل موضوع یکی دوروزیه توی مقر یا مهدی منتظریم تا شب عملیات فرا برسه خیلی فرازو نشیبهای نظامی را گذرونده بودیم بیشترمواقع غلام هوای منو داشت بد نیست براتون بگم که تویه این مدت غلام بخاطر مریضی  پدرش یسری اومده بود خونسار موقع برگشتن میره دم در خونه ما وبه مادرم میگه من دارم میرم جبهه کاری با فلانی نداری از اینجا به بعد و ماردم نقل میکنه که بهش گفتم غلام جون مراقب اسدالله باش این زیاد بچگی میکنه وبابت اون قضیه هم معذرت میخاهد غلام میگه حاج خانم مراقبتشو بده دست خدا از بابت اون جریانم (شکستگی ابرو )هیچ مشکلی نیست ما رو دعا کنید .

    غلام آر پی جی زن معروف وشجاع لشگر امام حسین بود  وی را تقریبا همه میشناختند تو جبهه اتیش بپا میکرده (تو عملیاتای فبلی )وقتی درگیری تو خیبر توسط حاج حسین خرازی که اونشب جلو داره گردان ما بود واتفاقا در طلائیه دستش قطع شد شروع میشه بخاطر وجود یه ابراهی که از هور العظیم اب را به کانال معروف ماهی انداخته بودند حضور آر پی جی زنا برای ایجاد رعب ووحشت ودر نهایت فرار عراقیها لازمه لذا غلام مثل سایر ار پی جی زنا گردان میره جلو ولی متاسفانه دقیقیه ای ساعتی نمیگذرد  که با اصابت یه تیر وبعد هم ترکش به سینش به شدت مجروح میشه تا من تویه کانال متوجه  شدم سریع واکنش نشون دادم وبا فریاد رفتم به سمتش ولی کار دیگه تموم شده بود ونمیشد ایستاد باید ترک رفیق میکردم با گریه از وی گذشتم .امیدست باگریه کردنم از من بگذرد ومرا نگذارد .نثار روح پر فتوح حضرت ایت الله الخمینی وهمه یاران با وفایش صلوات .اسدالله اورعی 4/12/1362محور کوشک طلاییه شب عملیات خیبر .زنده وجاوید باد نام ،خون واثر شهیدان ما .

  • نمیخام بگم
  • سلام کامران حان اتفاقا مد نظرم بود برم عیادت این بزرگوار ولی هرکاری کردم شنبه رامرخصی بگیرم ندادند سلام منو مخصوصی ابلاغ بفرمایید 
    پاسخ:
    نبود شما دوست عزیز کمبود بزرگیه ولی انشالله خیره
  • نگاه ونشان
  • سلام حق دارین اون پیام برای دل نوشته وبلاگ هیچکس بوده ومن اونو اشتباهی اینجا منعکس کردم خب دیگه اینم نشونه مریضیم ببخشید اگر سوئ برداشتی شده اخه دیروز فعالییت نویسندگیم تابلو شده بود البته این از عوارض خستگی هم میتونه باشه .اسدالله اورعی
    پاسخ:
    ارادت داریم ما
    شرمنده 
    نمیتونم بیام.
    پاسخ:
    وای چقد بد شد
    اینا همش نقشه بود که بفهمیم شما کی هستید :)
  • محله پایتخت
  • کامی جون چه کار کردید. رفتنتون قطعی شد یا نه.
    بینان اشدین پلی آقای نگاه و نشان.
    اگه بشددین سلام پاتختی ها جی بژ برسندین.
    پاسخ:
    سلام خو خودون برسندین
    یه اشکال کوچیک وجود داره که اگر برطرف شه رفتن قطعیه
    ما آماده ایم فقط منتظریم ببینیم حاج اسدالله آمادگی دارند یا نه ؟!
    به قول قدیمیا 50 درصد قضیه حله
    سلام
    این اقدام ارزشمند شما قابل تقدیره.
    خیلی دوست داشتم منم در این جمع حضور داشته باشم ولی متاسفانه راهی ماموریت یک هفته ای هستم.
    شاید اگه زمان برنامه تغییر کنه و تهران باشم بتونم همراه شما باشم.
    به هر حال جای ما رو هم خالی کنید.
    پاسخ:
    شهرام جان
    این اقدام من نیست به خدا
    این اقدام ماست
    ضمنا اگه شد سعی کنید باشید تا سعادت دیدار شما را هم پیدا کنیم ما
  • تا بیکران ...
  • سلام،
    واقعا بعضی ایده ها رو خدا به کسانی میده که شایسته هستند. کار بسیار بسیار ارزشمندیه. هر چه داریم از شهدا و جانبازان عزیز داریم. امکان حضور حقیر فراهم نیست. از همین جا برای ایشون دعا میکنم و همچنین برای عاقبت به خیری همه وبلاگ نویسان همشهری.
    از همه التماس دعا به ویژه از نگاه و نشان عزیز
    پاسخ:
    سلام
    همین که با ما همدلید برای ما کافیست
    از لطف شما هم سپاسگذارم
  • بابا روحی
  • سلام
    فرصت شمارصحبت کزاین دوراهه منزل/چون بگذریم دیگر نتوان به رسیدن


    دانی که چیست دولت  دیدار یار دیدن/درکوی او گدایی بر خسروی گزیدن

    بنده با تاخیر چند ماهه وب شمارا بازید کردم . موفق موید باشید ایام بکامتان باد.آمین
    پاسخ:
    سلام
    خیلی خوش آمدین
    قدم به چشمان بنده گذاشتید
  • محمود اورعی
  • ایشون امروز به سمت ، آسمان شتافتند ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی