تفاوت دو شهردار
چند ماه قبل برای کاری به شهرداری یکی از شهرهای مجاور مراجعه کردم و بعلت بی احترامی و توجه نکردن به مشکل بنده و بی توجهی به مراجعین از کوره در رفتم و با صدای بلند با کارمند مربوطه صحبت کردم ، البته بعد خودم پشیمان شدم و عذرخواهی کردم . در پی این موضوع چند ماه کار من گیر کرد و کلی هم جریمه بی دلیل شدم و .....
خوب تا اینجا حقم بود چون بیجا عصبانی شدم و غلط عمل کردم و تاوانش را هم باید میدادم گرچه این مسائل تاوان اون کار من نبود .
بهتر دیدم به شهردار مراجعه کنم و از ایشان هم معذرت خواهی کنم که در اداره تحت مدیریت ایشان بلند صحبت کردم ، رفتم دفترشان ، گفتند ملاقات مردمی فقط فلان روز هفته ، رفتم در همان روز آمدم ، بعد از حدود سه ساعت که پشت در معطل شدم نوبتم شده بود که ظاهرا جلسه ای برای ایشان پیش آمد و بدون توجه به حدود هفت نفری که بیرون اطاق منتظر ایشان بودند قصد رفتن کردند ، گفتم من که یکی دو دقیقه بیشتر کار ندارم ، توی راه از ایشان خواستم که ظرف دو دقیقه کارم را بگویم ، قبول کردند ، شروع کردم ، هنوز کلمات اول را که توضیح مشکل پیش آمده بود نگفته بودم که با صدای بلند و پرخاش کنان حرف من را قطع کردند و گفتند با کارمند من بلند حرف زدی ، میدم بیچاره ات کنند و ...... و دیگه نگذاشتند من حرف بزنم و سوار ماشین شدند و رفتند.
دیروز به سبب مسائل نظام مهندسی نیاز به جلسه ای با شهردار محترم خوانسار ( جناب آقای شفعتی عزیز ) بود ، زمان هماهنگی تلفنی ، گفتند هر زمان تشریف آوردید قدمتان روی چشم ، گفتم خوب 6 ساعت معطلی را حتما داریم ، ساعت 19:30 قرار گذاشتیم با ایشان ، با سابقه قبلی در ذهن ، خودم را برای معطلی پشت در آماده کرده بودم ساعت 19:32 دقیقه از ماشین پیاده شدم که دیدم شهردار سراسیمه پارک کردند و حتی درب ماشینشان را هم قفل نکردند و به کارمندشان گفتند قفل کنند ، گفتم واویلا حتما جلسه دارند ، میگند برو فردا بیا ، دل رو زدم به دریا رفتم بالا دیدم درب اطاقشون بازه و یک پسر بچه تقریبا 12 ساله روبروی ایشان نشسته و ایشان پشت صندلی مدیریتی خودشون هم نیستند ، چون اول پسربچه رو دیدم فکر کردم شهردار نیستند و سرک کشیدم ایشان بنده را دیدند و جلوی در آمدند و با خوشروئی بنده را به داخل راهنمائی کردند ، از ما معذرت خواهی کردند که به مشکل پسربچه رسیدگی کنند ، با خوشروئی و حوصله فراوان به مشکل ایشان توجه کردند و راهنمائی کردند و پسربچه خوشحال و مسرور از اطاق خارج شدند و نوبت ما رسید و توجه و مهربانی و حل مسائل و ......
این همه تفاوت ؟!
ممکنه ؟!
تا صبح به این موضوع فکر میکردم و خوابم نمیبرد !
من همسن شهردار اون شهر بودم ، درجه علمی ما هم سطح بود ، من یک مدیر و ایشان هم یک مدیر و ..... نتیجه اش آن برخورد ؟!
پسربچه 12 ساله با شهردار با موهای جوگندمی ، این برخورد ؟!
با خودم گفتم همین است که مردم با دل و جان ایشان را میخواهند و یکصدا فریاد میزنند " شهردار دوستت داریم "
من هم از این به بعد با این مردم همصدا هستم و میگویم " شهردار دوستت دارم "
مگر مردم از مسئولین چه میخواهند ؟ پر تلاش ، خوشرو ، مهربان ، با دید بالا ، مثبت اندیش ، سالم و.....
دست ایشان را میبوسم و هرکاری از من بخواهند که در توان من باشد برایشان خواهم کرد
افتخار میکنم که یک خوانساریم و همشهری آقای شفعتی شهردار
و می گویم :
حاج حسنو عشق است ...