جشن آرزوها و آرزوی شادی و نشاط در شهر

دیروز جشن آرزوها در پارکینگ جدید سرچشمه به همت شهرداری انجام شد .
از خوب یا بد بودنش نمیخواهم صحبت کنم که هرچه بود گامی بود در جهت ایجاد نشاط در شهر ....
ولی از مظلومیت مردم شهرم حرفهای زیادی بود ....
مردمی که دنبال یک ذره شادی در هر وضعیتی و به هر شکلی مشتاقانه حرکت میکنند ....
هر جا سخن از ذره ای شادی و جشن باشد خیل عظیم همشهریانم به سمت آن حرکت میکنند ....
همان مردمی که در حمایت از رشادت شهید صبوحی در مراسم خاکسپاری این عزیز از تمام وجود مایه گذاشتند ...
.
.
.
در جشن یا گردهمایی دیشب به نگاه ها خیره شدم ، همگی نگاه ها به دنبال ذره ای نشاط میگشت ، ذره ای از نشاط که این روزها و در این فصل در شهر ما نمیتوان پیدایش کرد ....
از اوایل پاییز تا بهار در شهر زیبای من هیچ تفریحی نیست چه برای جوانان ، چه برای خانواده ها ....
هیچ به معنای واقعی ....
اینقدر که بسیاری از مردم تصمیم رفتن از این شهر و دل کندن از وطن خود در سر می پرورانند ...
به راستی چرا ؟! نیمی از عمر خود را باید در افسردگی به سر ببریم ؟!
مگر ایجاد نشاط اجتماعی و تفریح سالم برای این مردم فهیم چقدر هزینه دارد ؟! هزینه آن بالاتر از هزینه خودکشی جوانان و اعتیاد و مهاجرت و رشد منفی جمعیت و پیر بودن جمعیت شهری و آمار بالای طلاق و .... است ؟! تازه آن هم برای مردمی که در هر کاری به جهت کمک به مسئولین با تمام وجود و تمام قد پیشقدم هستند ....
وقتی این جمعیت را می بینیم نباید فکر کنیم کار ما خوب بوده ، باید کمی به خود بیاییم ، کمی با خود فکر کنیم که مسئولیت فقط امضاء نامه های رسیده و جواب به آنها نیست ...
مسئولیت نگاه حسرت آمیز مردم و جوانان و کودکان شهرمان برای شادی و تفریح سالم هر چند کوچک است ...
مسئولیت نگاه حسرت آمیز مردمی است که در دمای چند درجه زیر صفر به دنبال ذره ای شادی گرد هم می آیند و با اینکه کار بسیار کوچکی برایشان مهیا کرده ایم تشکر میکنند و میروند ....
کمی به خود بیاییم ، لیاقت مردم شهرمان بیش از این است ...